کارگران مشغول خوابند
آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟
صدایم میزد : « گلم » گلی بودم در باغچه ی دلش...
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده... امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق...! و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم! و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگریست... و غمَــت سـهم ِ مــن!
کـاش به خودمان قــول بدهیــم... وقتی عاشق شویــم که آماده ایم... نــه وقتی کــه تنهــائیـم...
این روزها زیادى ساکــت شده ام... نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو... از چشـــم هایم بیرون مى آیند...
ایستـاده و لبخــــند زنـــان! پـایـش را رویِ گلـویـــم فـشار میـدهـد... تنــــهـایـی!
ساکت نیستم... لب هایم هم نسوخته است... تنها تمام وجود من تاول زده از آشی که نخورده ام...
سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد ، آن چه را که به پایان رسید وشروع خواهم کرد آنچه را که دوباره به اتمام میرسد: سیگاری آتش خواهم زد تا بخاطر... قلمی خواهم شکست تا به آغاز... اراده ای خواهم کرد تا به عمل... تیری رها خواهم ساخت تا به ثمر... فنجانکی خواهم شکست تا به شکست... بره ای خواهم شد تا به تمرد... وعمری خواهم کرد تا به مرگ... و اوقات را معدوم خواهم ساخت همچنانکه آب غسالخانه ای را چرک... و خاکی را مزدود... زندگیم را مفعول... و خدایان را برای لحظه ای مشغول خواهم ساخت سنگ تراش شروع میکند برای لقمه نانی وچه اهمیت دارد حقیقت آنچه مینویسد چیست؟ چه اهمیتی دارد سال تولد اتفاقی که به پایان رسیده است؟ و فریاد های انزجار از درد زایمان مادرم،تنها با نام پدر بر سنگ جای میگیرد من از آنچه بودم جدا شدم قطعه چند وبلوک چند نام من است تنها خود میتوانم مراقب خود باشم گودالم را دوست خواهم داشت و با موریا نه هایم چند ساعتی بازی خواهم کرد و اگر صدایی لرزان بر قبر من حمدی خواند به او خواهم خندید ،تا حد مرگ..
بنويس بابا مثل هر شب نان ندارد
ای پول که میروی به سویش از جانب من بزن تو گوشش ****************************************************************** ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند بچه جون درس نخون دیپلمه هاش بیکارن ****************************************************************** ای دوست بیا یادت کنم تلمبه بیار بادت کنم ****************************************************************** بنی ادم اعضای یک پیکرند سر یه قرونی به هم می پرند ****************************************************************** خدایا بخت و اقبالم کجا بود به دنیا مال و اموالم کجا بود ز فرزند من خواهد دیجیتال در این برهه دیجیتالم کجا بود ******************************************************************
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ! ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ
کجا بــودي وقتي برات شکستـم يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات شبا نشستم به هواي چشمـــات کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم هــر چــي که باورت نميشه ديـدم کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت خون جاي گريه از چشام ميـريخت کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم خنده واسه هميشه از لبـام رفت رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت
نگار اون پسره رو بکش " وا نه خوشگله گناه داره!!! سارا اون خشاب ها رو پر کن" وایستا لاکم خشک شه!!! نازنین پس چراشلیک نمیکنی؟" بذار موهامو ببندم!!! مریم فردا میریم خط مقدم " ای وای من چی بپوشم!!!
تـنهــــا چیزی که خرجــــی ندارد جـــاری شدن در ذهــــن دیــــگران است.... پس آنگونه جاری شــــوید که خنــده بر لبانشـــان نـــــــقش بــــبندد ... نه نـــــــفرت در دلشـــــــان
اگر به جای کلمه فارسی "عاشورا" بخواهید کلمه"ashura" را در گوگل جستجو کنید، نتایج بسیار متفاوتی را خواهید یافت. از همه ی دوستان تمنا میکنم هر چه زودتر بازنشر کنند و دیگران را هم در جریان توطئه ی دشمنان اسلام بگذارند (اجرتان با امام حسین (ع))
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار ... انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! تنهايي ، چشم به راه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری و اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
آهای آدمیان! به چشمان خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند. اهای عاشقان! اینک که پا در این راه دشوار گذاشته اید،با صداقت عشق را ابراز کنید.تنها عاشق یک دل باشید،تنها به یک نفر دل ببندید و با" یک رنگی" و" یک دلی" زندگی کنید. اهای عاشقان! به عشق خود وفادار باشید،تا پایان راه با عشق باشید و از ته دل عشق را دوست داشته باشید. اهای عاشقان! با تمام وجود عاشق شوید و با اراده و اطمینان پا در این راه بگذارید.رسم عاشقی دروغ و خیانت نیست،رسم عاشقی صداقت است.پس سر لوحه و الگوی خود را صداقت قرار دهید. اهای عاشقان! نه لازم است مجنون باشید،و نه فرهاد.تنها خودتان باشید،همین و بس. اهای عاشقان! ساده نباشید.عشق را از ته دل بخواهید و انتظار عشق را حتی تا پای مرگ بکشید. اهای عاشقان! عشق را برای قلبش بخواهید ،نه برای هوس و خوشگذرانی و گذراندن لحظه های زندگی.با هدف عاشق شوید و با عشق نیز از این دنیا بروید.
امشب می خواهم دلتنگی هایم را با دستان نجیب تو وجب کنم من دلتنگ ذره ذره وجودت هستم و این دلتنگی مرا ذره ذره آب می کند... دلم برای خودت ، دستانت ، چشمانت تنگ است گاهی هم دلم برای چهارخانه صورتی روسریت تنگ می شود چه کسی می داند کودک تنهاییم آرام و قرار ندارد و برای تو دلتنگ می شود... آرام جان من به طرز صدا کردن تو عادت دارم پس مرا بنام کوچک بخوان... من فقط دلتنگم .... به قدرهمه دلتنگیهایی که فقط تو میدانی همین...
گاهی باید یک نفر را داشت یک نفر که خیالت راحت باشد از بودنش یک نفر که بوی عطرش همیشگی باشد و صدایش آرامش بخش... باید یک نفر باشد برای نجواهای عاشقانه در گوش ات برای نفس نفس زدن در دلتنگی هایت ... و برای زندگی با نامش ، حسش و وجودش.... کاش کسی باشد....
نگاه تو لبخند تو همین جاست روبروی من درون قاب مشکی مانیتور سیب سرخی در دستانت و چشمانی به زلالی دریا... مهربان صبور آرام اتاقم بوی تو را گرفته.... دلم میخواست اینجا بودی دستانت را باز میکردی و مرا تنگ در آغوش میگرفتی موهای پریشانم را شانه می کردی... و... کاش بودی بانوی من...
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا پرسید
عادت ندارم درد دلم را به همه کس بگویم پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه قلبی
بيا قرار بگذاريم که . . .
چه خوش خیال بودم ... که همیشه فکرمی کردم در قلب تو محکومم ... به حبس ابد!!! به یکباره جا خوردم ... وقتی زندان بان به یکباره بر سرم فریاد زد... ...هی ... تو... آزادی !... و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد...!!!
آن کس که درد عشق بداند، اشکی بر این سخن بفشاند: این سان که ذره های دل بی قرارمن سر در کمند عشق تو ، جان در هوای توست شاید محال نیست که بعد از هزار سال، روزی غبار ما را ،آشفته پوی باد ؛ در دوردست دشتی از دیده ها نهان ، بر برگ ارغوانی،- پیچیده با خزان – یا پای جویباری ،- چون اشک ما روان -؛ پهلوی یکدیگر بنشاند! ما را به یکدیگر برساند! فریدون مشیری"
کشتی هایم غرق نشده !!! اما، در هیچ بندری کسی، به انتظار برگشتنم نیست.... ب
نسل من جا مانده در تاریخ حميد مصدق
تو هم ترك ، منم ترك
با ساعت دلم .......................................... چه قدر دزدیدن نگاه ......................................... زیبا بود
سرمشقهای آب بابا یادمان رفت راه فرار از مشقهای زنگ اول شعر از : حسین جعفرزاده آرایی
آدمهای ساده رادوست دارم. همان هاکه بدی هیچکس را با ور ندارند. همان ها که برای همه لبخنددارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است. بس که هرکسی از راه میرسد یا ازشان سوء استفاده میکند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد. آدمهای ساده را دوست دارم. بوی ناب آدم میدهند.
کسی را میخواهم، نمییابمش
دستی نیست ، تا
قدم های غریبه ی شهر و شِیهه ی مادیانی امشب، و پلک های مردد ِ امّید و هیچ حسی زندگی، و مرگ، در پناهِ مهربون ِ همیشگی...
کجایی ماه شبهایم کجایی؟ در این شبهای بی فردا کجایی؟ کجایی تا ببینی زندگی مرد در این ویرانه این دیوانه پژمرد نه امیدی به فردایی که آید نه فردایی که امیدی بیارد من از این خستگی ها در گریزم کجایی من سراپا ناگریزم بیا برگرد چشمانم به در ماند وزین راهی که رفتی بی ثمر ماند کجایی ای همه بود و نبودم چه امیدی که باز آیی به سویم؟ وزین دنیای خاموش سیاهی رهایم کن رهایم کن کجایی؟
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !...
دوست میـدارمـش..امـّـا...
میتــرســم…
درگیر رویای توام .. منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من .. انگار بیخبر نبود حتی تو تصمیمای من .. چشمات بیاثر نبود خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم باور نمیکنم ولی .. انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بیفایدست هر کاری میکنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه چی میتونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنه یا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesبهمن 1392دی 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsمحمودLinks
ريخت و پاش تبادل لینک هوشمند LinkDumpکاربران آنلاين:
بازدیدها :
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر |